قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و هشتاد و نهم
زمان ارسال : ۶۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه
چند مشتری در مغازه بودند و هاله داشت تابلوهای مورد نظرشان را نشان میداد و پیشنهاد میکرد. شمس سریع به سمت دیگر سالن نسبتاً بزرگ نمایشگاه رفت و مشغول تماشای تابلوها شد. منتظر بود خرید آنها تمام شود تا حرفش را به هاله بزند. همانطور که گذرا تابلوها را نگاه میکرد، چشمانش روی یک تابلو متوقف ماند. قلبش لرزید. شک نداشت که این کار تابان است. نوع دوخت دقیقاً شبیه همان تابلویی بود که از او ه
مریم گلی
00اول با مدیریت سایت دنیای رمان صحبت کنید تا ما بتونیم وارد دنیای رمان بشیم تا بعد بتونیم توی مسابقه شرکت کنیم واقعا این مدت خیلی مارو عذاب دادن ،همش تبلیغ باید ببینیم ،سایت رمان اصلأ باز نمیشه ،